پس از عرض صادقانه ترین سلام ها از ارتفاع بلندترین درودها ، بر خیال گونه هایت بوسه می نهم و دستهای مهربانت را در باغچه قلبم می کارم.
شب از نیمه گذشته و من در کنار تنهایی خود به خیال شما خیره شده ام و به این می اندیشم که اگر معجزه ملاقات و مکاشفه دیدار تو صورت نمی گرفت و اگر امواج حوادث ، دست مارگزیده التماس مرا به ریشه های نجیب مهربانی تو نمی رساند ، چه کسی جنازه بادکرده احساس مرا شناسایی می کرد و برایم در اداره متوفیات حیات ، اجازه ساختمان یک باب تابوت تنهایی میگرفت.
چند سال بود که به سرگردانی اعتیاد داشتم و خانه فرهنگی رویائی در سرزمین خواب من نبود . آخر چگونه می توان بکارت زخم خود را در شهری پر از نگاه شهوانی شمشیرها حفظ کرد؟ من در خلوت اعتماد تو اولین گل های آرامش را بوییدم و شناسنامه آئینه من صادره از حوزه تماشای توست.
کوهرنگ شهریور ماه ۱۳۹۱
براستی که این نوشته از جنس تبعیدی است.
.
نیم شبانت به سرور
و سحرگاهان به پیشوازت پر از شادی و شور
.
سلام
.
چه کم و خوب نوشته ای
چه زیبا گلبرگهای لطیف امید را از خارستان یأس گرد آورده ای
چه خوب از پهنه بیابان دلتنگیهایت خنکای زلال شبنمهای طراوت زا فراهم آورده ای.
.
شبت خوش و صبحت روشن.
درود
اگر امواج حوادث سیل نوشته هایت ، از کوهرنگ تا هلیله سرزمین اجدادای ام در بر بگیرد.هیچ بوته ای هیچ نهالی غرق نخواهد شدو ترنم احساس گلها را قلقلک خواهد داد
سلام
خیلی زیبا نوشته بودی تبعیدی جان
من که حال کردم.
خدانگهدار
درود برو بچ مسجد الرسول ص
سلام تبعیدی
من نه بلکه MYGOLFبه خواندن این نوشته ات افتخار میکند
فوق العاده نوشته بودی
بوی تبعید
بوی فقدان...
زیبا بود افرین
هیج طوفانی نمیتواند ارامش نوشته ات را از من بگیرد