روز نوشته های یک تبعیدی

هر حسی است به خاطر هوای توست زادگاهم هلیله

روز نوشته های یک تبعیدی

هر حسی است به خاطر هوای توست زادگاهم هلیله

پرده سوم


دوشنبه 14 دی‌ماه سال 1388

ساعتی دیگر نیمه شب فرا می رسد و در پر برگ ترین ناحیه تاکستان ، ملکه انگورها در نجوای پنهان برگ ها تولد می یابد . ساعتی دیگر  نیمه شب فرا می رسد و به یادبود شانه بسری غریب ، قطره ای شبنم بر گونه زیباترین زنبق گلستان فرو می غلطد ، ساعتی دیگر نیمه شب فرا می رسد و چترگاه شکوفه خیز بادام ، میعادگاه دلداران جوان می گردد ، ساعتی دیگر نیمه شب فرا می رسد و در دره های نقره رنگ ماهتاب ، پچ پچ عاشقان و خلوت مشتاقان رونق میگیرد . 

ساعتی دیگر ، جسمم را در گوشه ای می گذارم و به مساحت ارواحی می شتابم که نگهبانان آتشکده های روشنن ، ساعتی دیگر از خود خارج خواهم شد و همه راههای زمین راخواهم پیمود و همه معبدهای جهان را دیدار خواهم کرد که شاید تو را باز بتوانم ببینم.  

ای کاش ...