-
پرده چهارم
یکشنبه 19 آبانماه سال 1392 17:48
چشمانت مرا در سحرگاهی با تابش نگاهی حماسه بار رویین کرد ، ابرویت به من شیوه شمشیرزنی آموخت ، آری من آن پروانه ام که تنها در نسیم گیسوی تو لب به پرواز می گشاید و آن پروانه ای که تقدیرش آسمان آبی نگاه توست . اکنون گامی بیشتر به سحر نمانده است ، من در فرسنگها دورتر از خود هستم و جسمم را در کنار آن چشمه کهن در آورده ام و...
-
پرده سوم
دوشنبه 15 مهرماه سال 1392 18:43
دوشنبه 14 دیماه سال 1388 ساعتی دیگر نیمه شب فرا می رسد و در پر برگ ترین ناحیه تاکستان ، ملکه انگورها در نجوای پنهان برگ ها تولد می یابد . ساعتی دیگر نیمه شب فرا می رسد و به یادبود شانه بسری غریب ، قطره ای شبنم بر گونه زیباترین زنبق گلستان فرو می غلطد ، ساعتی دیگر نیمه شب فرا می رسد و چترگاه شکوفه خیز بادام ، میعادگاه...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 12 شهریورماه سال 1392 16:25
پرده دوم می دانم ! میدانم که رستگاری انسان در حذف هزار شعبه ، زنجیر است و زیستار بشری در سایه سار گلهای دانائی است ، می دانم که گلهای سرخ در مسیر تابش ایوانها می رویند و کوه پایه های مغناطیسی عرفان ، معراجگاهی مناسب تر است و آفتاب ، واقعیتی است نورانی که گاه گاه از کنار دریچه ها و سلول ها می گذرد . من از پرندگان آزاد...
-
برای زنی که استواریش کوه را شرمسار کرد . برای دی خلیل .ح. محسن
پنجشنبه 7 شهریورماه سال 1392 22:13
م ن سوگند می خورم که انسان از غبار سرمه است . من سوگند می خورم که روح آدم را دیده ام در پیکره حوا ، و در لحظاتی که خداوند حور را می آفرید من از دور به آبتنی فرشتگان نگاه می کردم. فرشتگان کاسه فروش ، فرشتگان کوزه به دست ، فرشتگانی که از مژه مینیاتور ها آب می خورند . فرشتگانی که مرا به قلمدوش ابدیت گرفتند . فرشتگانی که...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 31 مردادماه سال 1392 23:25
پرده اول عریان تر از شمشیر در شعله های رقصنده فریاد به آهنگ تازیانه ، سماع خواهم کرد و گونه ام را در تالار مجلل زخم دل به ملاقات سیلی ها خواهم برد ، آنگاه در شیشه های شکسته نگاهت به مرطوبترین شیوه ها خواهم نگریست و هنگامی که ارواح یاغی از زمینه اجسادم برخیزیند و غبار فراموشی بر پرده های زمان بنشیند ، به رسم تصویر از...
-
زندگی من
دوشنبه 3 تیرماه سال 1392 16:47
س لام بر صبح که مثل طوفان متولد میشه ٬ و سلام بر شب که مثل کوه فرومیریزد ٬ و سلام برساعتی که چون گردباد بر انگیخته میشود . گاهگاهی است که زائران زیبائی و مسافران ملکوت رحمت میآورند و پاره دلی و مشت سیم تنی بر ما میریزند و ما را از دوست جز نذر نازی یا جزئی نیازی بیش حاصل نیست . فرو میافتم در بالا ٬ هنوز به عظمت...
-
جهل مقدس
جمعه 24 خردادماه سال 1392 00:33
ن می دانم منظور من را از جهل مقدس می فهمید یا نه ؟ جهل مقدس بیماری مبارکی ست که در فصل شیرین جوانی در بیستون بغض به سراغ ما می آید و ما را به کوری فرهاد دچار می کند . جهل مقدس ، شعور متراکمی ست که در تیشه جنون متبلور می شود ، خنجری ست که ما به وسیله آن خود را شقه می کنیم . بعضی از دیوانگان بزرگ تیمارستان تاریخ ، آن را...
-
شب مکاشفه
دوشنبه 6 خردادماه سال 1392 21:41
پس از عرض صادقانه ترین سلام ها از ارتفاع بلندترین درودها ، بر خیال گونه هایت بوسه می نهم و دستهای مهربانت را در باغچه قلبم می کارم. شب از نیمه گذشته و من در کنار تنهایی خود به خیال شما خیره شده ام و به این می اندیشم که اگر معجزه ملاقات و مکاشفه دیدار تو صورت نمی گرفت و اگر امواج حوادث ، دست مارگزیده التماس مرا به ریشه...
-
خدا نکند که .............
سهشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1392 21:07
چنــــد روزیســت که از دورو بــرم مـی ترســـم بیشــتر از همه از پشـت ســرم می ترســـم مـن از ایــن درد که در دام توام باکــم نیســـت از هوایــی کـه بخواهــم پــپـرم می ترســـم دردم از زخــم تبــر نیســت که بر جانــم افـــتاد از عــلف ها کـه شــده تا کـــمرم می ترســم دوش مـی گــفت که فـردا بدهــم کــام تــــو را بعــد...
-
معلم
سهشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1392 23:45
آ نجا که چشم تست ، شهاب های خاکستر شده و ستارگان فرو مرده شفا می گیرند و هر جا که نظر می افکنی ، رویشگاه جاوید گیاهان می شود ، و در این میان ، ذره ای هستم که در دور ترین کهکشان های حیات به جاذبه خورشیدی چشمان تو گرفتار امده است ، می آیم ، از گردابهای فضائی می گذرم ، از کوهستان می گذرم و چون در مدار نورانیت قرار می...
-
سردرد من از
یکشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1392 22:56
د ر مملکت ما همواره فروش روزنامه ها به رونق اتوشویی ها بستگی داشته است . چند سال پیش وقتی که آب رودخانه راین بالا آمد و کاغذهای وارداتی ما در اقیانوس ناآرام قیمتها خیس خورد ، به علت تقاضای بیش از حد ساندویچ فروشی های معاصر تیراژ روزنامه کیهان سر به کیهان زد . فیلسوف پولداری را جلوی درب دانشگاه دیدم که داشت برای...
-
نوای زلزله در حوالی ما
چهارشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1392 12:11
ق صد داشتم ٬ از وضع شنبه بنویسم و از سفری که بعد از زلزله به شنبه کردم و از چیزهای که توی این یک روز در کمپ ها دیدم و احساس کردم بنویسم ٬ ولی افسوس که قلم من هرگز ننوشت . ولی به طور کلی فکر کنم بتونم حداقل توصیف حادثه را بکنم . امروز ساعت پنج صبح ٬ زمین بوی زلزله گرفت . طوفان آمده بود لب پنجره ما و لنگر میانداخت ....
-
من همان تو ام
شنبه 31 فروردینماه سال 1392 14:21
من از باران بیدریغ مهر تو که آسمان بهاره را بغض آلود کرده است به کجای اندوه بگریزم؟ نه ، گریختن از ناگزیر نگاه تو نا ممکن است ، آخر پروانگان چگونه از افسون طلائی آفتاب بگریزند؟ ای خورشید زندگی من ! تو فاتح رفیع ترین قله های هستی که بر کوهساران باستانی اندیشه من قامت بر افراشته است . آری! در این سرزمین که خورشید گرفته...